خواهش میکنم، من هم از دانش شما استفاده می کنم.
از لحاظ فلسفه طراحی، بادبندها، اعضای جابجایی-کنترل هستن ، یعنی در واقع بر اساس روش تحلیل حداکثر نیروی طراحی اونها محاسبه میشه و بر این اساس طراحی میشن. برای بررسی کفایت طرح ابتدا مقدار جابجایی ها یا همون دریفت طبقه رو با معیار آیین نامه می سنجند ( در واقع این معیار برای کنترل سختی هستش).
در مرحله بعد ، همین مسائلی که میفرمایید برای چک کردن کفایت طرح انجام بشه. مسئله "نیروی بالا کش" یا آپ لیفت همون (up-Lift) یک مسئله ثانویه (یا پی آمد) هستش ، اما ثانویه بودن به معنی اهمیت کمتر نیست و در موارد خاص مثل سازه با نیروی تجمعی زلزله زیاد (=سازه بلند) باعث تغییر طرح میشه. با کمتر شدن نیروی زلزله بادبند (مثلا با بیشترین فاصله قرار دادن زنجیره بادبندها از مرکز پلان یعنی ایجاد بازوی بزرگتر) میشه مقادیر معقول نیروی آپ لیفت دست یافت که امکان علاج اون راحتر است.
یک مسئله دیگر در جانمایی بادبند مسئله نامعینی سازه هستش. در آیین نامه آمریکا و در نسخه آینده آیین نامه 2800، ضریبی وجود داره به اسم نامعینی. در واقع فلسفه این ضریب اینه که اگر مثلا یک عضو باربر جانبی نتونستد کاری که ازش انتظار میره رو انجام بده ، اعضای دیگری در رزرو باشند که بتونن جور اون رو بکشن و اگر پشتیبانی کمی از این عضو باشه این عضو برای نیروی بزرگتری طرح بشه تا اطمینان بیشتری از اون داشته باشیم. این ضریب برای قابهایی که در یک راستا ، یک دهانه بادبندی دارن مقداری نیروی زلزله رو تشدید میکنه ، اما برای دو دهانه و یا بیشتر در نیروی زلزله تخفیف اعمال میکنه چون میگه اگه اون پانل بادبندی نتونست وظیفه رو انجام بده حداقل یک پانل دبگه کنارش هست که تا حدودی جور اون رو بکشه.
نتیجه گیری: دو دهانه مهاربندی در هر قاب : مزایا :باعث میشه نیروی وارده بر ستون مابین اونها توسط بادبنده ها خنثی بشه که باعث کاهش اندازه ستون میشه. نیروی آپ لیفت کمتر میشه. معایب : در مورد نیروی زلزله کم منجر به حاکم شدن لاغری در طراحی بادبند میشه ( یعنی در جایی که عضو کوچکتری جواب گو هست مجبوریم از عضو بزرگتری برای ارضای حداقل لاغری استفاده کنیم.) بهتره که دهانه بادبندی در دور ترین فاصله از مرکز پلان باشه.